تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

امير علي شيرين گندمك مامان و بابا

ديگه چي بگم

                      شيرين زبون و عمرو عشق و نفس مادر  امير علي اسم بابا رو خيلي وقته ياد گرفته بود و خيلي وقتا اسم بابا رو صدا ميكرد ولي  تازه اسم منو ياد گرفته ميگه مامان زوا بالاي ز فتحه ميذاره و دو بخشي ميگه ز+ وا  اسم و فاميلت چيه ؟ا مير ممير مووايي (امير علي ملايي ) عشق من چون حساسيت پوستي داره و خيلي مواد غذايي و خواركي براش ضرر داره مثل موز و تخم مرغ و شكلات و كاكائو و خيلي چيزاي ديگه و خوردن اينا ممنوعه و سعي ميكنيم حدامكان براش نگيريم ولي خوب قربونش برم بچه اس ديگه دلش كوچولو ه و كم طاقت . عشق من برعكس عاشق...
26 دی 1391

ني ني وبلاگ

    ني ني وبلاگ     قبلا هر چقدر با لپ تاپ كار ميكردم امير علي كار نداشت ولي چند روزه نميذاره ميگه براي منه .ديروز داشتم  كار ميكردم  اومده ميگه مامان لپ تاپ منه  ميخوام برم ني ني وگاگ (ني ني وبلاگ )   مدرسه   يه چند وقتي امير علي گير داده ميگه ميخوام برم مدرسه   يه چند باري هم گريه كرده كه ميخوام برم مدرسه . بهش ميگم مامان چون تو هنوز كوچولويي بزرگ بشي بعد بري مدرسه  سر سفره صبحونه ميگه مامان جون من اينقدر دوست دارم برم مدرسه فوتبال بازي كنم ميگم غذا و صبحونه بخور بزرگ بشي بعد بري مدرسه و بعد از صبحونه ميگه من صبحونه خوردم بزرگ شدم الان م...
24 دی 1391

شعرها و قصه ها

  اولين شعر تاب تاب    خدا منو نندازي            اگه منو بندازي              بغل بابام بپرم    بغل مامانم بپرم(بندازي)     دومين شعر خرگوش من چه نازه          گوشاش چقدر بلنده (درازه)           ميخوره برگ كاهو            ميدوه مثل اهو   شعر سوم آقاي راننده     چشاتو ببند (اينو نميدونم از كجا ياد گرفته و اضافه ميكنه به شعر )       يالله بزن به دنده         &nb...
19 دی 1391

مريضي

سلام عشق من چند روز مريض شده و تبش رفته بالا و دائم بيحاله دو شب تمام بدنش مثل كوره داغ بود و اونقدر اروم ميوفته كه دلم  كباب ميشه و وقتي دارو ميدم اروم ميخوره و يا حتي وقتي نصف شب پا شويه ميكنم چيزي نميگه . الهي قربونش برم .وقتي بردم دكتر وقتي رفتيم تو اتاق به اقاي دكتر سلام كرد و گفت خسته باشيد آقاي دكتر . و آقاي دكترم  اونقدر خوشش اومده بود كه گفت  من به تو موش چي بگم اخه .  و اقاي دكتر بعد از معاينه گفت گلو پر از عفونت و حتي دهنشم زخمه . و بايد امپول بزنه . و چون اولين بار بود ميخواست امپول بزنه بعد از كلي زمينه سازي بهش گفتم  پسر من بزرگ شده و قوي شده و امپول ميزنه و گريه هم نميكنه چون دردش يه كوچولوه و ...
19 دی 1391

مامانت نميشم

سلام امير علي مامان  عشقم چند روز پيش وقتي حرفمون ميشد ميگفتي مامان جون ديگه داداشت نميشم ولي امروز بعد از كلي اذيت گفتي ديگه مامانت نميشم  . تا ده ميشمردي ولي هميشه چهار جا ميافته  ميگم مامان چهار روكجا جا ميذاري ميگي زير ديوار.   قصه شنگول و منگول رو كه بلد بودي  قصه جك و لويباي سحر اميز و قصه كدوي قلقله زن و قصه شنل قرمزي ياد گرفتي . البته به زبون خودت . يه وقت ديگه برات مينويسم چطوري تعريف ميكني  .   عشقم شعر هم يادگرفته شعر خرگوش و يا آقا راننده كلاه قرمزي . اين چند تا عكس كه خيلي وقته ميخوام بذارم تو وبلاگ ولي وقت نميشد بالاخره امروز بختشون باز شد     ...
3 دی 1391
1